ماه اسفند،پیشواز عید
سلام عزیزان داریم به پیشواز کسل کننده ترین عید عمرمون میریم نه عید دیدنی نه مسافرت نه خرید عید پس چی؟؟؟؟؟¿¿¿¿¿
حالا مناسبتا
تولد وبلاگ مبینا جون مبارک
سالگرد فوت خواهر کوچولوی زهراجون تسلیت
روز پدر مبارک
روز زن مبارک
ولادت حضرت علی مبارک
و حالا خاطره ها
دوستان مدتی که نبودم واقعا خیلی دلمبراتون تنگ شده بود
ولی الان که کرونا اومده دلم واسه همه تنگ شده
حداقل همه فصل های رامونا رو تو همین ماه سه چهار بار خوندم
سه بار بسته اینترنتمونو تموم کردم(چون خیلی به رادین و نیکا زنگ زدم)
منو نیکا جونم رستوران زدیم ولی من معلم کودکستانم هستم
و کلی ارایش کردیم،غر زدیم واسه هم کاتالوگ ارایشی و عکس و پیج لباس فرستادیم بعد تلوزیون بازی کردیم تا نصف شب نصف شبم با هم چت کردیم و خلاصه کلی بهمون خوش گذشت
طنز خونه
دیروز یه اتفاق عجیب افتاد
معلمون گفت یه نماز دو رکعتی بخونید برام فیلم بگیرید بفرستین(گفتم معلمون ماهه)
منم رفتم تو اتاقم ۱نه بلوز همرنگ چادرم پیدا کردم نه شلوار۲چادره خیلی کوتاه بود منم شلوارم روش ستاره های بنفش بود
۳وقتی میخواستم نیت کنم چادرم با دستم میرفت بالا بلوزم معلوم میشد و متاسفانه بلوزم عکس یه دختر روش بود که عینک افتابی زده بود۴یه بار اول رکوع و سجده رفتم در رکعت دوم بعد رفتم قنوت و سر تشهد و سلام گیج شدم
و اینجوری شد که ما نزدیک هفت تا فیلم گرفتیم.
تا پست بعدی بای