طنزخونه
سلام آبجیا!!
بیاین یکم بخندیم.
راستی جوک ها از زندگی خودمه و واقعیه.
اولی
میراث خانوادگی!!!!!!!!
دیروز منو مامانم داشتیم خیاطی میکردیم.
مامانم یه سنجاق سینه بهم داد و گفت این سنجاق سینه مال مادر مادربزرگ عمه ی منه.!
منم هنگ کردم !خدایا یعنی مادر مادربزرگ عمه مادرم کیه دیگه!!!😂😂
بعد مامانم گفت اسم مادر مادربزرگ عمه ام عم کلسوم بوده!!
بعد رفتیم به آجیم گفتیم هنگ کرد یا به قول خودش ارور چهارصدو چهار داد!به بابامم گفتیم اونم هنگ کرد.
و خلاصه ماجرایی داشتیم😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
دومی
خودمونو مسخره کردیم!!!!😂😂😂
دیروز ظهر منو مامانمو آجیم نشسته بودیم رو تخت داشتیم تخمه میشکستیم.
آجیم در اومد گفت دوستم عقد داییشه
مامانم جیغ زد وایییییییییی تو این وضعیتتتتتتتتتت
بعد آجیم گفت ولی خیلی رعایت کردن اول رفتن دم خونه فاطمه(عروس خانم)با دستکشو ماسک حلقه رو دادن بعد مامان دوستم گفت شما بمونین من زودتر میرم محضر .
دوستم پرسید چرا مامانش گفت به شما ربطی نداره
مامانش رفته محضر همه وسایلو با الکل ضد عفونی کرده بعد وقتی اومدن دوستم گفته مامان چرا اینجا بوی الکل میده مادرش گفته بازم به تو ربطی نداره
و خلاصه همونطور مفحوظ عقد کردن و تموم شده
مامانم گفت آخـــیییییییــــییییـــــی
خب تا پست بعدی بای